اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یامقدمه : انسان اجتماعي 5
جامعه مدني 5
جامعه مدني در انديشه هاي سياسي 6
الف – فلاسفه قديم يونان و جامعه سياسي 6
ب – فلاسفه جديد ( قرار داد اجتماعي ) و جامعه مدني 9
ارتباط جامعه مدني و دموكراسي 12
بخش اول 15
جامعه مدني در نظامهاي نمونه سياسي 15
بند اول 15
جامعه مدني و دموكراسي هاي آزاد معاصر 15
مباني و مختصات دموكراسي 15
الف – آزادي 15
ب – مشاركت همگاني 20
ج – كثرت گرايي و تعدد انديشه و حزب 20
د – تصميم اكثريت و حقوق اقليت 22
ه- تناوب قدرت 23
سازماندهي مشاركت مردم 24
حقوق راي 24
درستي و صحت راي 25
2. سازماندهي اجرايي انتخابات ( نظام انتخاباتي ) 27
نظام انتخاباتي فردي ، جمعي و فهرستي 28
نظام انتخاباتي تناسبي 30
حاكميت قانون 31
بند دوم 32
جامعه مدني و نظام اسلامي 32
جامعه نمونه اسلامي و شاخصهاي آن 33
جايگاه مردم در نظام اسلامي 35
الف – مردم در ميانه ميدان حق و تكليف 35
انسان و خداوند 35
انسان و جامعه 36
انسان و دولت 36
ب – حقوق و آزاديهاي مردم در جامعه اسلامي 38
خصايص ويژه انساني 38
عناوين پاره اي حقوق و آزاديها 39
نقش مردم در امور سياسي و حكومتي 41
الف – بيعت 41
ب- انتخاب 42
ج – شوراي اجتماعي و سياسي 45
د – نظارت بر زمامداري 47
ضرورت نظارت مردم بر دولت 47
نهاد نظارت ( امر به معروف و نهي از منكر) 48
منابع اسلامي نظارت مردم بر دولت 48
بخش دوم 50
جامعه مدني و نظام جمهوري اسلامي ايران 50
بند اول 52
جامعه مدني و تشكيل نظام سياسي كشور 52
جمهوري اسلامي 52
جمهوري بودن نظام 52
اسلامي بودن نظام و اعتقاد اسلامي مردم 54
الف – اعتقاد ملت 57
ب – انقلاب ملت 58
ج – راي ملت 60
د – كرامت و ارزش والاي انساني مردم 61
بند دوم 63
تاثيرات جامعه مدني در زمامداري كشور 63
جامعه مدني و دولت 64
الف – جلوه هاي مختلف حاكميت 64
ب – جامعه مدني و حقوق اساسي 66
ملازمه قدرت و آزادي 66
انتظام عناصر قدرت و آزادي 68
الف – حاكميت الهي 70
ب – حاكميت ملي و مردمي 72
جامعه مدني و نهادهاي حكومتي 74
الف - تحليل جامعه مدني در تفكيك قواي سه گانه 74
قوه مقننه 75
قوه مجريه 78
ب – عرصه محدود جامعه مدني به خاطر نظارت رهبري بر قواي سه گانه 81
ج – نهادهاي خاص 82
شوراهاي محلي ( مظهر دموكراسي و نماد عيني جامعه مدني ) 82
صدا و سيما و نقش مثبت و منفي آن 83
نتيجه گيري كلي 88
اول – طبيعت و اصالت 88
دوم – تجربه هاي تلخ 88
سوم – جامعه مدني در ميانه ميدان اميد و ياس 89
چهارم – جامعه مدني و مشاركت متفكرانه مردم 90
پنجم – جمهوري اسلامي به سوي تحقق جامعه مدني 91
انسان با استعدادهاي دوگانه تنهايي و معاشرت جويي خود ، ذهن فلاسفه را همواره به خود مشغول ساخته است . اين دو استعداد اگر چه ظاهرا ضد يكديگر به نظر مي رسند ، در حقيقت با هم در ارتباط و متلازمند . بدين معني كه از يك طرف ، تنهايي انسان در استعداد فردي و خود مشغولي او است و از طرف ديگر ميل به معاشرت در بين افراد مستقل زندگي جمعي را به وجود مي آورد . اين دو حالت كه هر يك در جاي خود اصالت دارد ، نه تنها يكديگر را نفي نمي كنند ، بلكه دو قطب هستي بخش جامعه بشري به شمار مي آيند .
با قبول ملازمه مذكور ، انسان اجتماعي مجموعا دربرگيرنده پديده اي به نام جامعه مي باشد . اين جامعه ، يا برآيند معاشرت جويي طبيعي انسانها است كه آن را جامعه طبيعي مي نامند و يا انسانها به خاطر علايق و منافع مشترك و گوناگون اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي و فرهنگي و حتي عقيدتي كه دارند با به كار انداختن انديشه و هنر خود آن را بنا مي نهند كه اصطلاحا " جامعه مدني " ناميده مي شود . اين جامعه ممكن است همسان يا نقطه مقابل " جامعه سياسي " ناميده شود .
جامعه مدني محور اصلي مطالعه انديشمندان ژرف بين خصوصا فلاسفه سياسي از گذشته هاي دور تاكنون بوده است كه پيرامون نقش آن در انسجام جامعه سياسي و در مقابل حكومت به تجزيه و تحليل پرداخته اند . فلسفه سياسي انديشه خردمندانه اي است كه درباره جامعه سياسي و پديده ها و گروههاي متنوع اجتماعي مربوط به آن به كار مي رود . غرض اصلي و عمده فلاسفه سياسي شرح و وصف تحليلي و ارزيابي جوامع سياسي و آئين زندگاني سياسي و شيوه زمامداري است . جدال فلاسفه در مورد ظهور جامعه و دولت و يا مساله قدرت و بحث در تنازع و تضاد و يا تلازم بين اصالت فرد و اصالت جمع مجموعا متكي به اهدافي است كه سعادت بشريت در آن ملحوظ مي شود . پديداري جوامع و دولتها ، رابطه مستقيم يا با واسطه فرد و دولت ، حاكميت و حكومت ، حقوق و قانون ، حقوق و آزاديهاي فردي و گروهي و نقش مثبت و منفي مردم در امر زمامداري ، از موضوعات قابل توجه در جامعه سياسي به شمار مي رود كه فلاسفه به تفاوت از آن سخن گفته اند .
يونان قديم گونه اي از زندگي شهري سامان يافته را نوع تكامل يافته زندگي شهري به نام " دولت – شهر " در نظر مي گرفتند و آن را مايه زندگي خوب و شايسته مي دانستند .
افلاطون و ارسطو اين اشتراك را در نظر داشتند كه چون انسان ذاتا حيوان اجتماعي است ، جامعه سامان يافته شهري يك نهاد شهري به حساب مي آيد .
به نظر افلاطون ، كشور و دولت براي اين وجود دارد كه در خدمت نيازهاي انسان باشد . زيرا آدميان از يكديگر بي نياز هستند و يار و ياور يكديگرند . در مدينه مورد نظر افلاطون " خير و مصلحت عموم " منظور اصلي است و بدين منظور وجود حكومت و قانون ضروري مي باشد .
حكومت مي تواند در اختيار يك تن ، تني چند و يا عامه مردم باشد . در صورت رعايت قانون حكومت فردي بهترين نوع ، حكومت تني چند در مرتبه دوم و حكومت عام بدترين نوع خواهد بود . برعكس اگر جامعه بي قانون باشد ، بدترين نوع ، حكومت فرد خود كامه و ستمگرا است ، در حالي كه حكومت عامه كمترين بدي را داراست .
بدين ترتيب از نظر افلاطون ، دموكراسي از همه حكومتهاي قانون مند بدتر و از همه حكومتهاي بي قانون بهتر است .
از نظر ارسطو نيز انسان مدني الطبع است . وي به جاي آنكه حكومت را حاصل بند و بست هاي زودگذر ميان افراد پندارد ، آن را پديد آورنده كشش پنهاني سرشت آدمي با همانندان خد مي داند . بر اساس اين اعتقاد خانواده جامعه ابتدايي است كه براي زندگي روز مره به وجود مي آيد .
با پيوند چند خانواده دهكده و با پيوند چند دهكده مدينه ( شهر ) پديدار مي شود . اين پديداري آفريده طبيعت است و انسان بالطبع حيوان سياسي است . به اين ترتيب كسي كه نمي تواند با ديگران زيست كند يا چندان به ذات خويش متكي است كه نيازي به همزيستي با ديگران ندارد ، عضو شهر نيست و از اين رو ، يا بايد " دد " باشد يا " خدا " .
شهر جامعه سياسي مطلوبي است كه برآورنده زندگي كامل و تامين كننده غايات طبيعي انسان است و دولت به عنوان مجري ، وظيفه خدمت به غايات انساني ، تشكيل مي گردد . بنابراين غرض دولت يا جامعه سياسي عبارت از تحصيل بزرگترين خير در بالاترين صور آن براي اعضاي جامعه سياسي است . حكومت كه بالاترين مرجع قدرت در تشكيلات قدرت است ، به ناچار بايد در دست شخص واحد ( پادشاهي ) عده معدودي از اشخاص ( آريستوكراسي ) يا عده كثيري از همان اشخاص ( جمهوري باشد ) .
در تمام اين اشكال ، اگر قصد اعمال قدرت تامين منافع شخصي باشد همه شان منحرف هستند .
شكل منحرف پادشاهي توراني ، آريستو كراسي اليگارشي و جمهوري دموكراسي افراطي است . حكومت ستمگر آن است كه فقط به راه تامين منافع فرمانروا كشيده شود . اليگارشي فقط به اصطلاح توانگران و دموكراسي فقط به صلاح تهيدستان نظر دارد .
ارسطو در مقام مقايسه بهترين نوع حكومتها از حكومت دموكراسي دفاع مشروط مي كند و با توجه به نظام طبقاتي موجود در زمان خود مي گويد : اگر چه توده مردم هر فردشان از فضيلت كامل بي بهره باشد ، چون گردهم آيند مجموعا و نه يكايك بيشتر از گروه داراي فضيلت مي شوند .
البته واگذاري مناصب عالي به توده مردم كار خطرناكي است ، زيرا بي انصافي آنان مايه زيانكاري و بي داد مي شود . از سوي ديگر محروم كردن ايشان از حكومت نيز خطر دارد .
زيرا در كشورهايي كه مردم تهي دست بسيار باشند دشمنان بسيار براي حكومت به وجود مي آورد . اما مردم عادي بي آنكه خود براي اشتغال مناصب مجاز باشند ، حق دارند فرمان روايان را برگزينند و در پايان خدمت از آنان گزارش بخواهند . زيرا مردم چون گرد هم آيند و با نيكان و برگزيدگان درآميزند مي توانند به حكومت بيشتر سود برسانند و بهتر داوري كنند .
به هر حال براي جلوگيري از حكومتهاي خودكامه ( فردي ، گروهي و عمومي ) ارسطو حاكميت قانون را تجويز مي كند و فرمانروايان را ، به جاي تبعيت از هوا و هوس شخصي ، به تبعيت از قانون دعوت مي نمايد . زيرا قانون خردي است از همه هوسها پيراسته است .
در يونان باستان ، شهروند به همه افراد بالغ اطلاق نمي شد و زنان و بردگان از آن مستثني بودند . از طرف ديگر ، دموكراسي به خاطر محدوديت جغرافيايي به عنوان " دولت – شهر " و با مجموعه محدود شهروندان آن به طور مستقيم اعمال مي شد . در چنين جامعه كوچكي مناسبات اجتماعي ، اقتصادي و سياسي در ساده ترين سطح خود قرار داشت تا جايي كه " جامعه مدني " صرفا در غالب " جامعه سياسي " متظاهر مي شد .
قريب دو هزار سال پس از " جامعه سياسي " و " دولت – شهر " يونان و گذر تاريخ از سلطنت مطلقه ، از قرن شانزدهم به بعد انديشه هاي سياسي و مبارزات و مقاومت هاي جسته و گريخته مردمي در هم آميخت و دموكراسي را با جلوه اي متمايز از دموكراسي باستان متظاهر ساخت و مردم را با آهنگ نوين خود به مشاركت در تعيين سرنوشت سياسي خويش فراخواند .
در انگلستان ، بعد از انقلاب 1688 قدرت سلطنت فرو شكست و آيين مرجعيت سياسي مردم بر حق الهي پادشاه پيروز شد . در فرانسه نيز انقلاب 1789 سلطنت مطلقه را بر سلطنت مشروطه و آنگاه به دموكراسي مطلق مبدل ساخت .
در اين دوران ، اراده و خواست مردم پايه اساسي تشكيل حكومت قرارداد گرديد و اين اراده و خواست ، بار ديگر پس از سوفسطيان ، توسط فلاسفه اي هم چون توماس هابز ، جان لاك و ژان ژاك روسو تحت عنوان " قرار داد اجتماعي " عبارت بندي شد . وجه مشترك صاحب نظران اين فلسفه سياسي در " توجه به قدرت سياسي بر مباني نفع افراد و خرسندي عقلي آنان " بود .
بدين معني كه افراد مردم ، براي جبران كاستي هاي جامعه طبيعي ، بنابر مصلحت و اراده خويش قراردادي را مي پذيرند كه به موجب آن جامعه مدني پي ريزي شود و صلح و آرامش را براي همه افراد به ارمغان مي آورد .
بنابر اين تشكيل حكومت قرارداد اجتماعي و اراده گروهي شهروندان است . هابز ميان " حكومت تاسيسي " و " حكومت اكتسابي " فرق مي گذارد .
در حومت تاسيسي گروهي از انسانها از ترس يكديگر خود را به تبعيت از حاكم برگزيده برمي آورند و در حكومت اكتسابي آنان به تبعيت كسي درمي آيند كه از او بيمناكند . با اين ترتيب از نظر هابز ترس عمومي بنيانگذار حكومت است .
بر اين اساس ، انسانها طبيعتا آزادند و نه بي بند و بار . اين وضع طبيعي داراي قانون طبيعي است كه همگان را ملزم مي دارد و عقل كه همان قانون طبيعي است به همگان مي آموزد كه چون برابر و مستقل اند ، هيچكس نبايد گزندي به سلامت ، جان و مال ديگري بزند . اگرچه انسانها به طبع اختيار دار مشتركي ندارند ، اما طبيعتا به يكديگر نيازمندند و به درون جامعه سوق داده مي شوند . اين جامعه ابتدا از خانواده شروع مي شود و سپس جامعه مدني و سياسي تشكيل مي گردد .
هر چند كه افراد اخلاقا مقيدند كه به حقوق ديگران احترام بگذارند ، اما عملا و واقعا چنين احترامي كاملا صورت نمي پذيرد . از اين رو به مصلحت انسانها است كه براي حفظ موثرتر حقوق و آزاديهايشان " جامعه سازمان يافته " تشكيل دهند كه همان جامعه مدني يا سياسي است .
بنابراين تنها وقتي جامعه مدني بوجود مي آيد كه عده اي از آدميان در يك اجتماع گرد آيند و هر يك از آنها از آن قسمت از حق خود كه مربوط به اجراي قانون طبيعت اجتماعي است ، درگذر و آن را برعهده عموم بگذارد .
اين نظم ضروري وقتي موجه خواهد بود كه مبتني بر توافق و قرارداد باشد . عصاره ميثاق يا قرارداد اجتماعي آن است كه همه افراد ، شخص و همه نيروي خود را بالاشتراك تحت هدايت و اراده كلي مي گذارند و در پيكر اجتماعي كه تشكيل مي شود ، هر عضو جزو تجزيه ناپذيري ا كل را دريافت مي كند .
اين اتحاد و اجتماع يك هيات اتلافي و يك شخصيت حقوقي را پديدار مي سازد كه در حالت انفعالي نام " كشور و در حالت فعال نام " حاكم " به خود مي گيرد . اين اجتماع متحد همان " ملت " است كه فرد فرد اعضاي آن ، به اعتبار اين كه در قدرت حاكمه شريكند " شهروند " و به اعتبار اينكه مطيع قوانين كشورند " تابع " به شمار مي روند . به عقيده روسو ، حكومت صرفا يك قدرت اجرايي است و در اعمال قدرت تابع مجمع حاكم يا هيات اجتماعيه است .
در قرارداد اجتماعي روسو ، انتقال انسان از حالت طبيعي به حالت مدني تغيير قابل توجهي صورت مي گيرد . بدين معني كه در جامعه مدني عنوان " عدالة " جانشين " غريزه " مي شود و آزادي " طبيعي " جاي خود را به آزادي " مدني و سياسي " مي دهد .
آزادي طبيعي در روابط غير سازمان يافته افراد به خاطر ناتواني و ضعف فردي محدود مي شود ، در حالي كه آزادي مدني و سياسي را اراده كلي محدود مي كند كه خود ناشي از اراده حقيقي اعضاي جامعه است .
روسو نتيجه مي گيرد آزادي كه انسان در جامعه بدست مي اورد بسيار والاتر از آزادي است كه در حالت طبيعي از آن برخوردار خواهد بود . در چنين جامعه مدني است كه افراد ، ضمن مشاركت در اداره امور در يك نظام منطقي اجتماعي از آزادي هاي متنوع فردي و اجتماعي برخوردار خواهد شد ....
شامل ورد 92ص
مبلغ قابل پرداخت 43,000 تومان