اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یاچکيده: نگاهی بر تاريخچه احزاب سياسی در ايران که از سالهایمشروطه با تشکيل حزب اجتماعيون عاميون به رهبری حيدر عمو اوغلی اشکال سازمان يافتهای بخود گرفت، تا به امروز بيانگراين مهم است که تشکيل احزاب در کشور دارای موانعساختاری، تاريخی، فرهنگی و قانونی جدی است.
فراز و فرود ساخت يابی و ساخت شکنی احزاب، سازمانها و گروه هایسياسی درايران خواه در دوره مشروطه، خواه دوره پهلوی ها و خواه در عصر جمهوریاسلامی، همگی نشانگر ضرورت آسيب شناسی شکل گيری احزاب سياسی در ايران می باشد. دراين راستا مطالعات نسبتا متنوع و گاه جسته گريخته ای صورت گرفته است که چندان نيزوافی مقصود دليل يابی و مسئله شناسی عدم شکل گيری و نهادينه شدن تحزب يا پلوراليزمسياسی نبوده است. بدين معنا که هنوز پرسش های بسياری بدون پاسخ دقيق باقی است: چرابا همه قدمت ۱۰۰ ساله احزاب سياسی سوسياليست، آزاديخواه، ملی گرا، و حتی دينی، هنوزدر ساختار حزبی با مشکلات عديده سازمانی، و کنشی روبرو هستيم؟ مهمترين مسائل آسيبشناختی تحزب و سازمانگرايی سياسی درايران برای ايجاد و ساماندهی مشارکت سياسی درجامعه ايران امروز چيست؟
طرح مسئله
بيش از يکصد سال از تاسيس اولين حزب بمعنای امروزينآن درايران می گذرد و سلسله احزاب متعددی درطول اين سده اخير تشکيل، رشد و افولکرده است. دراين رهگذر برخی از احزاب به نقش های تاريخی خواسته يا ناخواسته ای نيزپرداخته اند که سير تحولات سياسی و اجتماعی ايران را نيز تحت تاثير خود قرار دادهاست. بااينحال، ساختار و شاکله دستگاه حزبی درايران هنوز مبتلابه مسائل و مصائبچندی است: از نظر درونی، تمرکزگرا، ناپايدار، آسيب پذير و رابطه مدار است وکمتر بهضوابط حزبی و انضباط سازمانی اقتدا کرده است. از نظر بيرونی نيز متصل به طبقهاجتماعی خاصی نبوده و با گرايش نخبه گرايانه يا توده گرا فقط توانسته است در برهههايی به نقش آفرينی بپردازد. همچنين ساختار غيردمکراتيک قدرت و نهاد سياست درايراندر طول عصر مشروطه، دوران پهلوی ها و جمهوری اسلامی زمينه شکوفايی و رشد و فراگيرسازی سازمان و سازوکار نهاد حزبی بعنوان ابزار دمکراتيزه کردن و مدنی شدن حقوقسياسی وشهروندی را تضعيف کرده است.
از اينرو مسئله محوری دراين مقاله تمرکز براين موضوع است که پس از گذشت يکصد سال و وقوع چندين شبه جنبش و انقلاب در ايران وطلوع و افول احزاب خرد و کلان بسيار هنوز حزب بمعنای مدرن، با سازوکارهای دمکراتيک،پايدار و موثر در جامعه ايران وجود ندارد.
سوال اصلی
- چرا احزاب سیاسی در ایران نمی توانند کارویژه های حزبی مانند تجمیع و تبیین منافع را به خوبی انجام دهند؟
- آيا ساختار سياسی- اجتماعی جامعه ايران مانع از تشکيل و نهادينه شدن آن شده است؟
- آيا فرهنگ عمومی و سياسی- اجتماعی نخبگان و لايه هايیاز طبقه متوسط جامعه ايران مانع از شکل گيری نهاد موثرحزبی در جامعه ايران شدهاست؟
- آيا تاخر فرهنگی و تاريخی تشکيل احزاب درايران و يا زود هنگام بودن تشکيلآنها در فرايند مدرنيزم در ايران سبب ساز چنين فرازو فرود های فروکاهنده ای شده است؟
بررسی برخی شواهد و تحليل مشخصه های مرتبط با پرسش های مذکور دراين نوشتار درمحدوده زمانی عصر
حاضر و بطور خاص در دهه اخير می تواند زمينه ساز آسيب شناسی مسائلحزبی در ايران امروز باشد.
اهميت و ضرورت مسئله
بی ترديد اطلاق مسئله به روند تحولات حزبیدرايران و مسئله وار ديدن اين پديده سياسی و اجتماعی نيازمند دلايل توجيهی و طرحاهميت موضوع است که برخی از اهم اين دلايل عبارتند از:
-از نظر توسعه ای،فرايند دمکراتيزه شدن و افزايش مشارکت های مردمی در تصميم سازی های سياسی و
اقتصادیو بطور کلی مديريت جامعه برای بهتر زيستن و رفاه عمومی نيازمند ساخت يابی احزاب وسازمان های سياسی پايدار و فراگيری است که بتواند آحاد مردم را در درون خود شکلداده و از توده گرايی فاصله گيرد. ازاينرو با توجه به اينکه هنوز چنين فضايی برایرشد و توسعه نهادهای مدنی ازقبيل احزاب فراهم نشده است بررسی پيرامون دلايل و تبعاتآن به عنوان يک مسئله می تواند زمينه ساز توسعه سياسی شود.
- از نظر ساختی وکارکردی نيز هدف از تشکيل احزاب، سازماندهی رابطه ميان دولت و مردم برای مديريتبهتر و مشارکتی جامعه مدنی است و دراين راستا سازوکارهای دمکراتيکی برای توسعهدمکراسی در جامعه ضروری است. از اين منظر نيز ساختار وکارکرد احزاب سياسی با همهتجربه نسبتا طولانی و فرازو فرود های بسيار هنوز فاقد خدمات رسانی مطلوب است. ازاينرو بعنوان يک مسئله، قابل توجه و بررسی است.
چارچوب تحليلی در بررسی دلايل ناکامی توسعه سياسی و نهادينه شدناحزاب درايران بررسی های زيادی صورت گرفته است که بخش بزرگی از آنها بصورت مقالات وسخنرانی ها عمدتا درپی بازکاوی آسيب شناختی آن بوده است. «ادموند برک» فيلسوفانگليسی قرن ۱۸، حزب سياسی را «هيئتی از مردم که به خاطر پيشينه و منافع ملی باکوشش مشترک، براساس برخی اصول سياسی مورد توافق، متحد شدهاند» تعريف میکند. «شومپيتر» نخستين و مهمترين هدف هر حزب سياسی را تسلط بر ديگران (افراد يا حزب) جهت نيل به قدرت و ماندن در آن میداند. «جوزف لاپالومبار» و «مايرون وينر» چهارشرط اساسی برای حزب برمیشمرند: ۱) وجود تشکيلات پايدار مرکزی ۲) وجود شعبههايیکه مرکز پيوند و ارتباط داشته باشند ۳) پشتيبانی مردم ۴) کوشش برای دستيابی بهقدرتسياسی. ( ميربد، ۱۳۸۳) دربحث از احزاب سياسی اساسا تقارن و همبستگی جدی، ارگانيک،ديالکتيکی و تاريخی بسياری ميان پلوراليزم، دمکراسی، ليبراليزم فلسفی، روشنگری دينیو فرهنگی ازيکسو و انقلابهای بورژوايی وصنعتی، کارگری و شکل گيری طبقات نوين مبتنیبر شيوه توليد سرمايه داری وجود دارد. مروری بر تاريخ تحولات سياسی در اروپا نشانگرتموج سهمگين آرا و انديشه و منافع قدرتهای گروهی و سازمانی بسياری بوده است کهتدريجا سامان امروز را يافته است و عضويت در اين سازمان های سياسی بصورت نهاد هایمدنی از زمره حقوق مسلم شهروند مدرن اروپايی وامريکايی محسوب می شود. از ابتدایتحولات سياسی ايران در طول سالهای پس از مشروطيت تا امروز سازمانها و احزاب سياسیبسياری شکل يافته و پس از طی دورانی از فعاليت و اقدامات سياسی و اثرگذاری برتحولات محيطی، يا سامانشان ناسامان گرديده يا در سامانی نوين و در حال گذار به حياتخود ادامه می دهند. اين تاثيرات نيز محصول طبيعی تعامل و ارتباطات متقابل اينسازمان ها و نهاد قدرت در جامعه ايران است. به بيان ديگر وجود سازمان های سياسیرويارو و معطوف به دستيابی بر قدرت در قالب اپوزيسيون سامان يافته، پايدار و مؤثردارای همبستگی و ارتباط دو سويه ای با ساختار و کارکردهای نهاد دمکراسی در هر جامعهای است. اين دو وجه عبارتند از:
الف) از يکسو فقدان نهاد و نمادهای دمکراسی میتواند زمينه ساز عدم پايايی اپوزيسيون سازمان يافته و مؤثر
گردد. در چنين وضعيتیسازمانها و احزاب سياسی بصورت محافل سياسی غير رسمی يا زيرزمينی فعاليت خود را آغازمی کنند و تشکيلات غير رسمی خود را نيز در شرايط مخفی و خفقان سامان می دهند. بديهیاست که در اين شرايط امکان تمرين انديشه و عمل دمکراتيک برای ساختار و سازوکارهایدرونی اين گونه سازمانهای سياسی نيز مهيا نبوده و آفت های خاص خود را بدنبال دارد. همچنين در فضای اختناق و سرکوب آموزش عملی و نظری نيز دارای محدوديت هايی است که میتواند منجر به يکسويه نگری و عمل گرايی بدنه و تشديد فضای نخبه گرايی در درون اينسازمانها گردد. سانتراليزم و ظهور نمادهای غيردمکراتيک در اين موقعيت نيز از ديگربرآيندهای ناگزيری است که می تواند ماندگاری و پويايی اين سازمانها را در معرض خطرقرار دهد. بی ترديد در افق گسترده، ارتباط اين سازمانها با هواداران خود نيز میتواند دستخوش نوعی روابط رمه- شبانی گردد که دارای آثار منفی و ناپايداری است که درشرايط آزاد و شکست فضای اختناق خود را نمايان می سازد. نمونه اين پيامد آسيب شناختیرا می توان در شرايط انقلابی سال ۵۷ نيز مشاهده کرد. ب) از سوی ديگر از منظر اثرگذاری اپوزيسيون بر فرايند دمکراسی می توان اين پيامدهای آسيب ساز را دنبال کرد. بديهی است رشد غيرطبيعی سازمانها و احزاب در شرايط اختناق چنان فضايی را فراهم میآورد که برایشکل گيری نهادهای دمکراسی و نهادينه شدن آن مخاطره انگيز است. ضعفتحمل انديشه ديگران و ميل به تک صدايی و يکتانگری را می توان در درون همين سازمانهانيز رديابی کرد. بسياری از اين سازمانها که روزگاری تمام هم و تلاش خودرا معطوفشکستن فضای اختناق و خودکامگی می کردند در اولين فرصت گشايش فضای سياسی با سهمخواهی های مفرط و تاکتيک های غلط نه تنها نيروی سياسی و مردمان هوادار خود راقربانی سياست های غلط خود می کنند، بلکه در ميان مدت زمينه بازتوليد فضای سرکوب وبازسازی اختناق ديرپا را فراهم ساخته و تمام بافته ها را پنبه می کنند. نزاع هایسياسی و نظامی سازمانها در ابتدای سالهای انقلاب را می توان نمونه هايی از توالیچنين فضای آسيب زايی بر شمرد. ( طايفی، ۱۳۸۴)دراين زمينه تاجيک برای طرح مسئلهاز چند سوال بنيادين آغاز می کند:
…" آيا جامعه ايرانی ، اساسا"، استعداد برتابيدن «رقابت سياسی سالم و قاعده مند» را دارا است؟
آيا فرهنگ سياسی ما، حاملدقايق و هنجارهای مترتب بر بازی و رقابت مسالمت آميز حزبی است؟
آيا ادغام «سياست» و «ايدئولوژی» در اين مرز و بوم نوعی انسداد، تصلب و عصبيت را جايگزين «عقلانيت»در پهنه کنش و واکنش های سياسی نکرده است؟آيا فرهنگ عمومی قانون گريز،استبدادگرا، فردگرا،کلام محور (دو انگار)، خودی و دگرساز، قداست پرور، «فصل»گرا و «وصل» ستيز ما ايرانيان، ترجمه عينی و عملی خودرا در قالب رقابت های سياسی«جدايیطلب»، «قهرآميز» و «فراق مسلک» نيافته است؟چرا به رغم گذشت يک سده از تجربهفعاليت سياسی، بازيگران سياسی ايرانی، کماکان، متصف به صفاتی همچون «آستانه پايينتحمل و جذب»، «آستانه بالای دگر سازی و طرد»، « استعداد پايين پيوست جمعی» ، «استعداد بالای گسست فردی»، «بی آستانگی قانونی» و... هستند؟
آيا اساسا"روحيه ايرانی و فرهنگ سياسی ايرانی، رفتار و اندر کنش های تشکيلاتی و حزبی(کنش های جدی سياسی) را بر می تابند؟) .."تاجيک، ۱۳۸۴)«موريس دوورژه» جامعهشناس فرانسوی علاوه بر منشا پارلمانی برای احزاب که توضيح داديم، منشا «برونی» نيز برای احزاب ذکر میکند. براين اساس احزاب از سوی انجمنهای روشنفکری، گروههای اجتماعی، فرقههای مذهبی، دولتها، اشخاص متنفذ، اتحاديههای کارگری و دهقانی و ... پايهگذاری شدند. چنانکه منشا حزب کارگر انگليس به سال ۱۸۹۹ و سنديکاهای کارگری آن زمان برگشته و گروههای مذهبی نيز از اواخر قرن ۱۹ احزاب در اروپا را سروسامان دادند که از جمله در هلند احزابی چون «حزب ضد انقلابيون» و «حزب مسيحی تاريخی» شکل گرفتند و سرانجام به احزاب دموکرات مسيحی کنونی منجر شدند. ... "شکل دوم تشکيل احزاب را سوسياليستها پیريزی کردند چنانکه درست برعکس احزاب قبلی، اين بار با تکيه بر مردم و تودهها و نه نخبگان متنفذ، تصميم به تامين هزينههای انتخاباتی خويش گرفتند و در حقيقت هزينههای حزب، از حق عضويت تکتک افراد عضو حزب تامين میشد.اين احزاب دارای کادر ثابت و اداری و تشکل از سازمانهای پيچيده و منسجم و تشکيلات مشخص و با برنامه بودند و از آنجا که براساس مرام و مسلک ويژه و مکتبی خاص شکل گرفته بودند در حقيقت رويکرد و رويه ايدئولوژيک يا مکتبی داشتند" (ميربد، " درغرب احزاب سياسی متکی به طبقات اجتماعی هستند. احزاب اشرافی محافظه کار بر طبقه ثروتمندان زميندار ۱۳۸۵( و فئودال تکيه دارند و احراب ليبرال به طبقه بورژوازی صنعتی و تجاری که ثروتمندان جديد جامعه را دربر می گيرد و روشنفکران به اين حزب گرايش دارند. همچنين احزاب سوسياليست و کارگری، پديده های قرن بيستم هستند که با رشد طبقه کارگر پديد آمدند، رنگ ديگری به رقابت های حزبی دادند و تضاد طبقاتی را شدت بخشيدند" (سعيدی، ۱۳۷۷)". ليبراليسم با ادعای سپردن حق ويژه به پادشاه يا مقامات مذهبی مخالف است. در دنيای مدرن شايستهسالاری جای اين امتيازها را میگيرد. ضمن رعايت آزادی فردی، دولت مؤظف میشود که حداقلهای زندگی را برای شهروندان نيازمند فراهم کند. برخلاف حقوق طبيعی و حقوق بشر که خودبهخود بايد وجود داشته باشند و هيچ نهاد و قدرتی حق ضايعکردن آنها را ندارد، حقوق مدنی، حقوقی است که توسط دولت تضمين میشود. بهتعبير جان لاک، حقوق مدنی افراد بايد به حقوق طبيعی آنها، مانند حق زيستن، آزادی و مالکيت اضافه شود. اين پديدههای مدرن در ايران شکل نگرفتند. چرا؟
همانگونه که رقابت در عرصهی اقتصاد اجتنابناپذير و بخش جدا ناپذير از سرمايهداری است، رقابت در عرصهی کسب قدرت سياسی نيز ضرورت اين سيستم است و ابزار اجرای آن، احزاب سياسی آزاد است. اين ابزار زمانی معنا پيدا کرد که انحصار قدرت پادشاه و کليسا و موانع رشد سرمايهداری کلاسيک، توسط طبقهی نوپای بورژوازی صنعتی خواستار سهيمشدن در قدرت سياسی، برداشته شد. نه پادشاهان و نه کليسای کاتوليک بهسادگی تسليم اين اراده نشدند. انقلاب کبير فرانسه اين دو قدرت مخالف آزادی انسان را ساقطکرد (انقلاب مشروطيت و انقلاب ۱۳۵۷، اين کار را نکرد.) ابزار مشارکت دموکراتيک بورژوازی در قدرت سياسی، اتحاديه و حزب او بود. به همان درجه که رشد اقتصادی به آزادی داد و ستد نياز داشت، در چارچوب سياست نيز آزادی فردی ضروری بود.. . احزاب بهعنوان اهرم کسب قدرت بورژوازی، در اواخر سدهی ۱۸ و ۱۹ در آمريکا و اروپا و در اواخر سدهی ۱۹ در ژاپن بهوجود آمدند و به بخشی از ساختار اجتماعی و....
شامل ورد 29صفحه ای
مبلغ قابل پرداخت 26,000 تومان