تحقیق دانشجویی

تحقیق دانشجویی

پاورپوینت مقاله تحقیق و پروژه دانشجویی با قیمت مناسب تر از کافی نت،راحت و بی دردسر تحقیق های خود را از سایت ما دانلود کنید.

اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 107
  • بازدید دیروز : 114
  • بازدید کل : 361922

تحقیقی کامل درباره ی بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس


تحقیقی کامل درباره ی بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس

 

رشته جامعه شناسی

موضوع:

بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس


فهرست مطالب

عنوان صفحه

فصل اول

 

زندگینامه

 

انسان شناسی

 

انسان و کار

 

انسان و آگاهی

 

روبنا و زیربنا

 

تقابل زیربنا و روبنا

 

فصل دوم

 

طبقات و دیالکتیک مارکس

 

نظریه مارکس درباره طبقات

 

طبقه کارگر یا پرولتاریا

 

طبقه متوسط

 

طبقه حاکم و آرمانهای طبقه حاکم

 

طبقه در خود و طبقه برای خود و جامعه بی طبقه

 

تقابل طبقه در خود و طبقه برای خود

 

مارکس و تضاد طبقاتی

62

مارکس و نقد طبقه متوسط

 

مفاهیم جایگزین

 

فصل سوم

 

مفهوم از خود بیگانگی

 

کار و از خود بیگانگی

 

غفلت مارکس از کنش آگاهانه

 

طلوع مالکیت و قشربندی

 

انواع مالکیت از نظر مارکس

 

مراحل تکامل

 

مراحل تکامل خاص و عام از نظر مارکس

 

فصل چهارم

 

پیشینه ها، عوامل و شرایط انقلابات

 

تئوریهای تبیین کننده پیدایش انقلاب

 

ابعاد تحول انقلاب

 

تئوریها و مدلهای تحلیل انقلاب

 

فصل پنجم

 

جامعه شناسی مارکسیستی و انقلاب مالکیت خصوصی

 

جنگ طبقاتی و نقش تاریخی طبقه پرولتر

 

عوامل و شرایط و مبشرین انقلاب

 

فقر و انقلاب

 

تاریخ و مبارزه طبقاتی

 

تئوریهای مارکسیستی انقلاب

 

فصل ششم

 

مدل تئوری مارکس در باب انقلاب

 

تئوری انقلاب مارکس

 

از خود بیگانگی

 

آگاهی طبقاتی

 

فرجام انقلاب

 

منابع و مآخذ

 

 

 

 

 

 

زندگینامه

انسان شناسی

انسان و کار

انسان و آگاهی

رو بنا و زیر بنا

تقابل زیر بنا و رو بنا

 

 

 

 

 

زندگینامه مارکس

مارکس در پنجم ماه مه 1818 در تری یر شهری باستانی و کلیسایی در منطقه راین آلمان متولد شده پدر و ماردش از اخلاف خاخامهای یهودی بودند نام خانوادگی او مردخایی بوده است و پیش از مارکس مارکوسن ـ پدر مارکس هاینریش در سال 1817 برای مصون ماندن از انفصال یهودیان از خدمات دولتی به کیش مسیحیت لوتری گرویده بود .

منطقه راین که زیر تأثیر انقلاب فرانسه بود اگرچه در سال 1815 به پادشاهی ارتجاعی پروس پیوسته بود به لحاظ اقتصادی و سیاسی بصورت پیشرفته ترین بخش آلمان باقی ماند.

هاینریش مارکس حقوقدانی موفق و لیبرالی معقول و با ایمان عمیق به نیروی خرد نوة بزرگش اسوة او بود یک فرانسوی که از صمیم قلب به ولتر و روسو ارادت می ورزید توصیف کرد . رابطه پسر و پدر صمیمانه بود و مارکس عکس از پدر داشت که تا آخر با خود به گور برد .

 

دوران تحصیل :

ابتدایی و متوسطه 1 مارکس که در خانواده ای مرفه از طبقه متوسط پرورش یافته بود . دوران دبیرستان را در تری یر گذراند وآموزشلیبرالی با تأکید بر ادبیات کلاسیک یونانی و لاتین طی کرد. در دوره متوسطه دانش آموزی برجسته نبود و نشانه ای از عظمت در او مشاهده نشد . در این دوران وست فالن پدر زن مارکس بر او اثر زیادی گذاشت و او را با آثار شکسپیر و هومر آشنا ساخت .

دوره تحصیلات دانشگاهی :

مارکس در سال 1835 برای تحصیل حقوق به دانشگاه بن رفت و زندگی مرفه پدر زمینه ای برای تحصیل او فراهم ساخت و این دوران مارکس مانند دوستانش مرتب مشروب می خورد و بدهکاری به بار می آورد و به دعوا و زد و خورد می پرداخت و حتی به جرم عربده کشی شبی را در زندان گذرانید . مارکس در ایام تعطیلی تابستان 1936 عاشق ینی وستفالن شد که 4 سال بزرگتر از مارکس ولی از نظر زیبایی شهرة شهر بود که به علت مخالفت خانوادة وی با این وصلت ازدواج آنها تا 19 ژوئن 1943 به درازا کشید2 . در سال 1836 مارکس به قصد ادامه تحصیل حقوق به دانشگاه برلین رفت ولی به مکالمه حقوق پرداخت و سپس به فلسفه ناب روی آورد . 3

1ـ الکس کالینوکس اندیشه انقلابی مارکس ، بابائی پرویز،نشر قطره صفحه 21

2ـ کارل مارکس اندیشه های انقلابی مارکس ،لکس کالیکوس ،ترجمه پرویز بابائی نشر قطره صفحه 21 اقتباس از کارلمارکس و زندگی و دیدگاه های او .مرتضی محیط

3ـ الکس کالینوس اندیشه انقلابی مارکس پرویز بابائی ،ترجمه پرویز بابائی نشر قطره صفحه 21 اقتباس از کارل مارکس و زندگی و دیدگاه های او .مرتضی محیط

مارکس و دوستی با هگل :

مارکس در آغاز لحن عجیب و غریب او توی ذوقش زد که با مراودت بیشتر شیفته او گشت این شیفتگی چیزی پیش از فراندی عقلانی بود . فلسفه آلمان در دهه هالی 1830 تا 1840 قلمرویی بسیار بود در آن زمان آلمان از نظر سیاسی تقسیم شده بود و از نظر اقتصادی کشوری عقب مانده بود ولی از نظر فکری رو به رشد بود .

نخستین دهه های سده نوزدهم عصر زرین فلسفه آلمان بود تضادهای جامعه آلمان در تفکر هگل انعکاس می یافت هگل ابتدا شیفتة فرانسه و ناپلئون و سپس بدبین شد و به این باور رسد که دولت استبدادی پروس تجسم خرد است .

مارکس با پیوستن به هگلی های جوا با برونوبائر یکی از هگلی های جوان دوست بود پیوند مارکس با خانواده اش بعد از مرگ پدر قطع و با مادرش که سواد نداشت قطع ارتباط کرد .

او دکترای خود را با رساله ای به نام تفاوت میان فلسفه و طبیعت دموکریت و اپیکو دریافت کرد و درگیری دولت پروس با هگلی های جوان به امید مارکس برای استاد دانشگاه پایان داد .

در سال 1841 به تری یر بازگشت و روزنامه نگاری سیاسی شد . در اکتبر 1832 سردبیر روزنامه رانیش تسایتونگ را به عهده گرفت و تصمیم به تأسیس نشریه ای به نام سالنامه آلمانی در پاریس نخستین تجربه او از یک جنبش سازمان یافته کارگری بود .

او در آگوست سال 1842 به فوئر باخ نوشت :

شما باید در یکی از این گروههای کارگران فرانسوی حضور یابید تا طراوت ناب و نجابتی را که در این انسانهای رنج کشیده می جوشد احساس کنید که در میان این بربرهای جامعه متمدن . که تاریخ عنصر کارورز که رهایی بشریت را تدارک می دهند . 1

این نگرش نوین به طبقه کارگر را در دو مقاله ای که در انتهای شماره سالنامه آلمانی ـ فرنسوی در مارس 1844 انتشار یافت که مقاله آخر آن درباره مسئله یهود و نقد فلسفه حق هگل بود .

دوستی با انگلس :

در پایان اوت 1844 فریدریش انگلس دو روز را در پاریس گذراند در طی اقامتش با مارکس دیدار کرد . در آن هنگام انگلس 23 سال از مارکس جوان تر بود اما از سابقه درخشان روزنامه نویسی و هگلی جوان بودن برخوردار بود از آن پس مرکس و انگلس همکاری می کردند . و نخستین کار مشترک آنها حمله بائر آزادگان بود در واکنش به سرکوبی آنان به دست دولت پروس و رویکردی پیش از پیش نخبه گرایان ضد دموکراتیک اتخاذ کرده بود بائر که به یک ضد یهود و هوادار خودکامگی تزاری اولیه شده بود نوشت که در توده ها و فقط آنجاست که باید دشمن ذهن را جست و جو کرد .

 
 

 

1ـ مرتضی محیط مارکس و دیدگاه او نشر اختران چاپ دوم 1383 صفحات 37 ،36

 

تبعید مارکس از پاریس به بروکسل :

در فوریه 1845 حکومت پروس او را از فرانسه اخراج کرد و انگلس هم به عنوان یک انقلابی تمام وقت شد و همکاری آنها با هم نزدی و صمیمانه گشت .

بعد مارکس و انگلس در نقد اشترانر ایدئولوژیکی آنهایی را نوشتند که مبانی نظری مارکس و انگلس را فراهم کرد و آنان می نویسند که امکان انقلاب اجتمعی به شرایط خاصی بستگی دارد که خود سرمایه ای بوجود آورده است مهمترین شروط آن طبقه کارگران است .

انگلس در این زمان نوشت ((کمونیسم))عبارت است از علم شرایط رهایی ((پرولتاریا))و در این زمان خود به فعالیت سیاسی افکندند و انجمن پنهانی بین المللی عدالت را تأسیس کردند . در سال 1847 فقر فلسفه را متشر کردند . در سال 1848 مانیفست کمونیست که نخستین و مشهورترین نوشته سوسیالیستی مارکس بود را در لندن منتشر کرد .

در زمانی که مانیفست منتشر شد اوپا دستخوش انقلاب بود در فوریه سلطنت لویی فیلیپ پادشاه فرانسه سرنگون شد و جمهوری دوم اعلام شد در ماه مارس قیامهایی در وین و برذلین روی داد . اروپای ارتجاعی اتحاد مقدس ناگهان فروپاشیده بود .1 حکومت بلژیک در اوائل مارس مارکس ر خارج کرد ولی پس از اقامت مختصری در پاریس به آلمان بازگشت و سردبیری رانیش تساتیونگ نو را پذیرفت .

1ـ مرتضی محیط،زندگی و دیدگاه های اونشر اخترن چاپ دوم 1383 اقتباس از اندیشه های انقلابی مارکس انگلس کالینیکوس

بنیان گذاری نخستین انترناسیونال 1

در سال 1863 اتفاق بزرگی افتاد در این سال به هیئتی از کارگران فرانسوی اجازه داده شده بود که برای شرکت در نمایشگاه صنعت جدید لندن و بررسی تحولات صنعتی و جهت برقراری تماس با کارگران انگلیس دیدن کند . . بزودی کارگران فرانسوی و انگلیسی فدراسیونی تشکیل دادند که مرکب از افرادی بود که متعهد به نابودی نظام اقتصادی سرمایه داری بود و جایگزین ساختن نوعی مالکیت دسته جمعی بجای آن شدند.

مارکس مغز راهنمای این انجمن شد صنعتگران آلمانی مقیم لندن مارکس را بعنوان نماینده خود انتخاب کردند و خطابه مارکس در افتتاحیه انترناسیونالیسم یک سند تاریخی است و مارکس سعی کرد این جنبش بر پایه ایدئولوژی انقلابی سازمان گیرد. انترناسیونالیسم به رهبری مارکس به یک جنبش نیرومند تبدیل شد و در دل مدافعان سرمایه داری هراسی انداخت . مارکس در این دوران فکر می کردکه این همان جنبش که منجر به انقلاب می شود2، است . و ایجاد نیرویی کرده است از فضای کنونی 1847 پاریس که نخستین دورة کسب قدرت توسط طبقه کارگر بود نشان می داد که از نظر مارکس به حقیقت پیوسته ولی به علت اختلافات شدید بین اعضاء انترناسیونالیسم منحل شد . مارکس در اواخر عمرش که به علت بیماری قادر به انجام هیچ کاری نبود زندگی بهتری داشت و سرانجام در 14 مارس 1883 وفات یافت .

1ـ مرتضی محیط ،کارل مارکس زندگی و دیدگاه های او نشر اختران چاپ دوم 1383 صفحه 104تا 79

2ـ محیط ، مرتضی ـ کارل مرکس زندگی و دیدگاه او نشر اختران چاپ اول 1382 صفحه 460

 

انسان شناسی

 

تا اوایل قرن بیستم یعنی تا زمان کشف دست خطهای فلسفی اقتصادی مارکس هیچکس مارکس جوان را نمی شناخت و از آن پس بود که مارکس شناسان با مطالعه و تحلیل زندگی و آثار وی به شناخت عمیق تری از او رسیدند . مارکس در ایام جوانی با کوله باری از ایده آلیسم آلمانی و با اشنایی کامل با وحدت وجود اسپین.زایی و متون دینی با دیدی شاعرانه و فلسفه ای انسان گرایانه به تاریخ می نگریست .

از این رو بود که نه ایده آلیسم و نه ماتریالیسم آن هنگام هیچکدام نمی توانست به تبیین مطلوب را برای مارکس کنکاشگرانه ارائه دهد او هگل ایده آلیست را متهم می نمود که جهان را وارونه مطالعه می کند و هگلیان جوان را به محافظه کاری و پذیرش نادرستی ها از در می راند و ماده گرایانی چون فوئر باخ را چنین سرزنش می کرد که گویا شما می اندیشید که ((فکر نسبت به مغز مثل ادرار است نسبت به مثانه )) در صورتی که این باور غلط است ؛ فکر ورای مغز است . در چنین زمانی وی عمدتاً به دیالکتیک بیشتر توجه می کند در حالیکه مرکس پیر به جبر گرایی کشیده می شود و به تدریج از بکار بستن قوانین دیالکتیک هم غافل می ماند .

 

 

از دیگر متفکرانی که بر اندیشه مارکس تأثیر گذارند غیر از هگل باغ اوفن است که نظریه ای در باب مادر سالاری درد از تکامل گرایان ((مورگان))با نظریه ای پیرامون جوامع ساده اسپینوزا که از بعد انسانگرایی بر مارکس تأثیر می گذارد همه قابل دقت اند .

بدین روال مارکس معتقد است که انسان از نظر روان شناختی دارای دو بعد است : یکی کششهای ثابت انسان یا بعد جسمانی که علیرغم تفاوت انسانها در نژاد و تاریخ و فرهنگ در طول تاریخ پایدار هستند به مثل میل به غذا خوردن و نوشیدن .دیگری کششهای ناپایدار که بنا به موقعیت و وجه تولیدی جامعه تغییر می یابد . مثلاً در جوامع سرمایه داری انسان افزون کردن پول و با مصرف کردن گرایش دارد و این گرایش مسلط تاریخی است که به وجه تاریخی زمان خاصی که در آن زندگی می کند بستگی دارد .

مارکس نظام غریزی را رد کرده معتقد است نظام غریزی در حیوانات موجود است چون حیوانات خود آگاه نیستند . مصادیقی مثل عمل خنه سازی زنبور عسل نمونه ای ز رفتار غریزی است ولی خانه سازی معماری هر چند ناپخته و کم تجربه ،دارای ارزش است چرا که وی قبل از انجام عمل نسبت به عمل خود اگاهی و طرح دارد . به همین جهت وی تفاوتی صحیح بین کششهای انسانی و نیروهای غریزی در حیوانات قائل است . برای بحث پیرامون آراء مارکس باید به چند نکته توجه کرد : اولاً مارکس یک دیالکتیسین از نوع دیالکتیت هگلی است نه از نوع جدلی تکمیلی که همیشه یاد کرده ایم .

 

این شاخه از جدل تضاد گرایانه مارکس همان شاخه جدلی تک اسلوبی قطبی است . بر این اساس مارکس توجه ندارد که تناقض تنه یکی از عوامل موجود در حیات می باشد در حالیکه در نظریات مولوی برای مثال تناقض و جدل قطبی تنها یکی از صور اساسی تاریخ است .

نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که فلسفه مارکس ماده گرایانه محض نیست . گرچه وی جامعه شناسی عین گرا بود . ولی عین گرایی او به معنای اعتقاد به فلسفه مادی نیست بلکه معرف نظر وی بعنوان جمعه شناس عین گرا و یا ماده گرا است بنابر اهمیت اولویت مارکس به جای اینکه از فرهنگ و رو ساخت به بررسی جامعه بپردازد از وضعیت انسان حین کار شروع می کند و آنچه را مهم تلقی می کند شرایط مادی جامعه و شرایط مادی زندگی است و بدین صورت جمعه شناسی عینی گرایی مارکس شکل می گیرد . آنچه مارکس از هگل می گیرد بیشتر به دیالکتیک و عناصر داخلی آن باز می گردد ؛ یعنی منطق جدلی سه وجهی تز،و سنتز،به عبارتی منطق جدلی هگلی به همراه تعدادی از مفاهیم فلسفی دیگر .پس نکته اساسی اینجاست که وی ایدئولوژی خود را زا هگل نمی گیرد بلکه این منطق هگل است که وارد کار او می شود . مارکس می گوید فلسفه هگل به جای ینکه روی پایش بایستد روی سرش قرار گرفته یعنی هگل به جای اینکه فلسفه را از جهان مادی و یا بهتر بگوییم جهان عینی و زندگی واقعی انسان یا انسان

 

در حال کار شروع می کند از جهان ذهن شروع کرده است که جامعه شناسی او به جامعه شناسی مادی معروف شده .

مارکس ایده آلیسم هگل را از منطق جدا کرده و بجای آن ماتریالیسم و یا عین گرایی جامعه شناسی را قرار می دهد . منتها هیچگاه ماتریالیسم فلسفی را به معنای دقیق آن بکار نبرده و اصولاً با ماتریالیسم مخالف بود . اصطلاح ماتریالیسم تاریخی دیالکتیکی بعدها از سوی انگلس به او نسبت داده شد .

مارکس از نظر فلسفی به خدا نمی رسد و اشکال وی در این خصوص به ویژه در تحلیل های تاریخی اش این است که سعی نمی کند بین دین و دینداری فرق بگذارد . پس جامعه شناسی مارکس بر خلاف جامعه شناسی ابن خلدون که آن هم مادی و عینی بود هیچگاه نتوانست به فلسفه توحیدی برسد وی بادید عملی به بررسی اشکال حرکت مادی حیات می پردازد پس جامعه شناسی او مانند ابن خلدون به جامعه شناسی ماده گر یا عینی یعنی مطالعه بر اساس اقتصاد و معیشت .1

 

 

 

 
 

 

1ـ استاد مطهری ،مرتضی ک: نقدی بر مارکسیسم ص 30 انتشارات صدرا چاپ چهارم 1380

روش مطالعه مارکس در فلسفه اجتماعی و تاریخ بر اساس نکات هستی شناختی و جدلی تک اسلوبی بر چند مورد خاص تأکید دارد :

1ـ نخست آنکه درمطالعه تاریخ و ساخت اجتماعی جوانع سنتی به فرآیند عینی ورود انسان در کار و انگیزه های واقعی و عینی روزمره آنها پرداخت و سپس با توجه به چنین فرآیندی و چنین انگیزه هایی بنای نطالعات را پی نمود .

2ـ باید توجه داشت که جهان واقع بر اساس دو نیروی ،با لذات متضاد ممکن است به شکل تضاد طبقاتی در جوامع طبقاتی و یا تضاد میان شیوه های تبیین زندگی در جوامع اشتراکی متبلور شود . پس شناخت جامعه بدون توجه به واقعیت قشربندی اجتماعی درست نیست .

3ـ سوم آنکه فرآیند ورود انسان در کار مبتنی بر قشر بندی تنها هنگامی قابل مشاهده است که تضاد و شدن را نشان دهد و با آن بهره گیری از روش جدل یک اسلوبی همگی ممکن است .

4ـ این روش نه تنها مستلزم توجه به تضاد و فرآیند حرکت جامعه بر مبنای قشربندی است بلکه در آغاز و انجام حرکت تاریخ نیز تبیین های خاص روش شناختی خود را به همراه دارد .برای مثال مرحله نهایی جوامع بنابر منطق جدلی ،بایستی کاملترین جامعه باشد ولی همین کاملترین بایستی دوباره به نقطة آغازین برای حرکت بعدی تبدیل شود یعنی تبدیل به هم نهادی تازه .

5ـ بنابراین مطالعه تاریخ باید به رجوع مستقیم به هر جامعه صورت گیرد و قوانین خاص و ویژگی هر جامعه را با روش مشاهده بلاواسطه مستقیم و استقرایی مطالعه نمود و سپس قوانین خاص و ویژه را از پرتو قوانین عامه تاریخ تفسیر کرد . به همین دلیل روش شناختی مارکس فرمول و انگارة جهان شمولی را برای رشد فرآیند قوانین تاریخ هر جامعه بطور خاص و اخص پیش بینی نمی کند .

6ـ زندگی عملی مارکس در فقر و ناداری خود نوعی مطالعه و مشاهده همراه مشارکت برای مارکس بود . بدین معنا جامعه شناس همانگونه که شعر به زبان کهتری بیان نمود بهتر از تودة مردم و نیز بهتر از جمعه شناسی بی درد و نا آشنا به فقر می تواند مشکل فقر و سرمایه و تقابل جدلی آنها را درک و باز نماید . 1

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

1ـ تنهایی حسین ابوالحسن ،درآمدی بر مکاتب و نظریه های جامعه شناسی انتشرات نی نگار چاپ چهارم 1379 صفحه 222

 

انسان و کار

به نظر مارکس اولین مقوله جامعه شناسی ((انسان )) است . ولی برای شناخت و تعریف انسان بایستی به ((انسان و کار )) یا ((انسان که در موقعیت خاصی )) زندگی می کند رجوع کرد . تفاوت وی با هگل در این خصوص این است که می گوید : انسان به معنی کار انسان است چون تنها موجودی است که می دند که کار می کند ،کار انسان آگاهانه طراحی شده است به عبارتی انسان در کار است که انسان می شود .

ورود انسان به فرآیند کار به نوعی فرآیند اجتماعی شدن انسان را نیز می سازد پس انسان مولد که می تواند ابزارکار و محصولات مورد نیاز از قبل طراحی شده را تولید کند ،مورد توجه مارکس است وی ((فرآیند تولید ))را اصل قرار می دهد چون تنه در این موقعیت است که انسان ناگزیر در موقعیت قرار گرفته مجبور است کار کند و تولید نماید. مقولة تولید البته فقط مکانیک عمل تولید نیست زیرا خود آگاهی انسان نیز که یکی از مسائل اساسی است که مارکس را به خود مشغول کرده بود و در همین فرآیند حاصل می شود هر گونه نوسانی در این دیده ((از خود بیگانگی )) را بوجود می آورد .

وی در طول تحلیل هایش به دلیل انحراف از اصول دیالکتیک نیز بخصوص تک اسلوبی دانستن دیالکتیک این مسئله را فراموش می کند .

تفکیکی که وی بین نظام زنبور عسل و نظام اجتماعی ـ اقتصادی جامعة انسانی قائل می شودنشانگر همین قضیه است که کار انسان توأم با آگاهی و طراحی است .مهمترین وجه

جامعه شناسی مارکس همین است که از بعدی درست و از بعد دیگر نادرست است . از این بعد درست است که اعتقاد دارد کار پژوهشگر علوم اجتماعی و بطور کلی کسی که در مورد مسائل اجتماعی تحقیق می کند . این درست که ببیند انسان در چه موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی کار می کند وعملیات و یا واکنش می دهد .

چگونه به زندگی خویش می پردازد و زندگی در کار و یا فرآیند تولید در موقعیت های اجتماعی ـ اقتصادی بری او چه معنایی دارد . پس پژوهشگر با توجه با این مسائل عینی و روزمرة انسان مسائل اجتماعی را بررسی می کند . 1

تحلیل مارکس تااینجا مشکلی ایجاد نمی کند بسیاری از جامعه شناسان دیگر هم چنین نظری دارند . جامعه شناسان موحد یعنی ابن خلدون نیز همین را می گوید که نخست اوضاع معیشتی باید مورد مطالعه قرار بگیرد .

کارگردگراها هم همین حرف را می زنند و حتی بسیری ((تفهمی))ها هم بر این موضوع تأکید دارند . تنها آنچه که مارکس را از بقیة جامعه شناسان بویژه تفهمی ها جدا می کند و وی را در قلمرو عواملیون قرار می دهد که می گوید : چگونگی کار اقتصادی ، اجتماعی انسان ((تعیین کنندة)) تفکر و اندیشه اوست و اصولاً همین نیز بعد معنوی فرهنگ انسان را تعیین می کند :به عبارتی رساتر بعد مادی فرهنگ بعد نامادی آن را می سازد و تعیین می کند ولی آن قسمی را که تعیین کننده است . ((زیر ساخت ))می نامند.

1ـ دکتر غلامعباس توسلی،ک،جامعه شناس کار و شغل ص 83 انتشارات آگاه 1379

زیر ساخت شالوده اجتماع را می سازد و چیزی است نزدیک به آنچه که از آن در مردم شناسی با عنوان فرهنگ فارسی نام می بریم و هر آنچه را که زیر ساخت بوجود می آورد ((روساخت)) می نامند . یکی از مسائلی که مارکس را دقیقاً از مسئله دیالکتیک منحرف می کند همین مطلب است آنچه که در مقولة جدل و جدل شناسی مهم است مفهوم تأثیر متقابل است در صورتیکه مارکس می گوید : ((تنها زیر ساخت است که رو سخت را می سازد )) به قول خودش در این شرایط اجتماعی است که شعور اجتماعی را تعیین می کند.))1

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

 

1ـ آرون ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی ،ترجمه باقر پرهام انتشارات علمی فرهنگی چاپ اول 1364

انسان و آگاهی

از نظر مارکس ،آگاهی آدمیان نیست که تعیین کننده واقعیت است ،برعکس واقعیت اجتماعی است که آگاهی آنان را تعیین می کند . بر این اساس دریافتی کلی پیدا می شود که بر طبق آن باید طرز فکر آدمیان را از را ه روابط اجتماعی که در خود آنان جزیی از آن هستند ،تبیین کرد . این همان مضمونی است که بعدها نقطه آغازین جامعه شناسی معرفت دانسته شد. مارکس در این خصوص می گوید که آگاهی چیزی جزء هستی که به آن آگاهی یافته ایم ،نیست و هستی انسانها نیز چیزی جز روند واقعی زندگی آنها نیست. این انسانها هستند که با رشد تولید مادروروابط ضمن تغییرهستی واقعی خود ،تفکر خودشان و محصولات تفکر و خودشان عوض می کنند .

زندگی را آگاهی تعیین نمی کند ، بلکه زندگی است که آگاهی را شکل می دهد و وجود جداگانه هستی اجتماعی و آگاهی اجتماعی امری ضروری است و منشأ آگاهی اجتماع است و هستی اجتماعی بر آگاهی اجتماعی تقدم دارد. 1

جدال مارکس هر چه پیشتر مر رود از مسیر اصلی جدل بیشتر خارج می گردد بدین معنا که برابر نهاد یا نیروهای همانطور که گفته شد عبارتست از :انسان ،طبیعت ،و ابزار است .

رابطة متقابل و دیالکتیک این سه عنصر در اندیشه مارکس همیشه پایدار نمی ماند و به تدریج می بینیم که در اندیشه وی نقش انسان و از خود آگاهی او به تدریج کاهش می یابد به عنوان مثال در مرحلة انتقال سرمایه داری سوسیالیسم ،مارکس بر این باور است که یک عامل محکمی به عنوان طبقه متوسط و قشر پیشرو کارگر که از خارج از طبقه کارگر بوجود می آید باید وارد شود تا بتواند انتقال را صورت دهد . طبقه متوسط طبق طرح ایده آل قشر بندی اجتماعی مارکس بین دو طبقه ((بوژوا)) و ((پرولتر )) در حال نوسان است در این نوسان حرکت بوژوا و طبقه متوسط به سوی پرولتر می روند . بنابراین طبقه پرولتر به تدریج رو به گستردگی می رود و دائم رشد پیدا می کند و طبقه بوژوا دائم به تقلیل می گذارد . بنا به باور مارکس اعتقاد به این است که بین این دو طبقه (بوژوا و پرولتر ) تضاد طبقاتی بوجود می آید و برای اینکه طبقه پرولتر بتواند با طبقه بوژوا مبارزه کند باید به آگاهی برسد .

 

 

شامل ورد 160صفحه ای


مبلغ قابل پرداخت 38,500 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۸ اسفند ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 521

دیدگاه های کاربران (0)

تمامی مقاله تحقیق گزارش کار آزمایشگاه را از سایت ما دانلود کنید

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما