تحقیق دانشجویی

تحقیق دانشجویی

پاورپوینت مقاله تحقیق و پروژه دانشجویی با قیمت مناسب تر از کافی نت،راحت و بی دردسر تحقیق های خود را از سایت ما دانلود کنید.

اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 91
  • بازدید دیروز : 114
  • بازدید کل : 361906

تحقیقی با عنوان اگزيستانسياليسم


تحقیقی با عنوان اگزيستانسياليسم

اگزيستانسياليسم

مفهوم، متفكران و رويكرد آن به علم

 

 

 

 

فهرست مطالب

مقدمه

اگزيستانسياليسم چيست؟

متفكران اگزيستانسياليست:

سورن كيركگور

فردريش نيچه

مارتين هايدگر

گابريل مارسل

كارل ياسپرس

ژان پل سارتر

استخراج مفاهيم مشترك

اگزيستانسياليسم و علم

پايان

منابع

 

اي دادگاه شب، تو كه بودي و خواهي بود و هستي، بدان كه من بوده ام! من بوده ام! من، فرانتز فون گرلاخ، اينجا، در اين اتاق، قرنم را به دوش گرفتم و گفتم جوابش با من، در اين روز و براي هميشه.

گوشه نيشينان آلتونا

زماني كه كودك بوديم مي پرسيديم كه چرا من، «من، شدم؟ كه براي چه شدم؟

ژان پل سارتر

پر از چندگالي، پر از «در حال بررسي» ها بود كه ما ناچار، دير يا زود، صورت سئوال ها را فراموش كرديم.

به هر رو، «چه هستم؟» ، «كجا هستم» و «براي چه هستم» را جز فيلسوفان (و كودكان) پناهگاهي نيست. اما اي كاش يك كودك، فيلسوف زاده مي شد، تا معماي وجود، وجود نداشته باشد. لحظة تولد، اولين ثانيه آگاهي نسبت به هستي، چه دارد؟ اين را نيز در قياس با مرگ فراموش كرده ايم، چرا كه امري تمام شده است. مثل اينكه من اگزيستانسياليسم مسئله تولد را حياتي تر مي‌داند، تولد را حياتي تر مي داند، تولد رويدادي است كه آگاهي به آن به زندگي در جهان ما پيوند مي خورد، اما آگاهي به مرگ، پس از مرگ، بيرون مرزها، جاي در ماوراء الطبيعه است.

مي توانيم با همين كه هستيم، دوباره، در جهاني، هستي بگيريم؟ مي توانيم با وجود داشته هايمان، ناگهان وجود پيدا كنيم، مشخص نيست، اما آن چه آشكار است در اين جهان، در اين سراب (سراب است چون نمي دانيم سراب است يا نه)

***

در باب اگزيستانسياليسم، پيش از پرداختن به مفاهيم و اهداف آن، بازگويي چند نكته هيجان انگيز شايسته است. اول اينكه تا قبل از ژان پل سارتر هيچ يك از متفكران آن خود را به اين اسم نمي شناختند. سارتر، آخرين فيلسوف رسمي اگزيستانسياليست، اولين نفري بود كه آثار آن ها را مدون و عقايد آن ها را مرتب كرد و فلسفه اي تحت لفظ اگزيستانسياليسم (و اصالت بشر) بيرون كشيد.

حتي چنان شد كه آن عده اي كه در زمان سارتر در قيد حيات بودند، همه با اين صفت تحميلي مخالفت كردند. نام گابريل مارسل قرين با اين مطلب بود كه تمام عمر خود را صرف شستشوي آثار كفرآميز كامو و سارتر كرد. هايدگر كه زماني استاد سارتر بود، از جدي ترين منتقدان او شد. در اين وضعيت آشوبناك بود كه نام اگزيستانسياليست بر اين عده نهاده شد و بعد از سارتر هم ديگر كسي از اين واژه در مورد خود استفاده نكرد تا مبادا گفته شود عقايدش جعلي و فاقد حرفي نوين است.

پس اگر پرسيده شود، اگزيستانسياليست كيست، حداقل يك نقطة مشترك را مي توان نشان داد: آن ها حتي اگر در پاسخ متفق القول نباشند، طرح سئوال براي همة آن ها يكي است.

سئوال از ماهيت هستي.
وجه مهم ديگر«ضد تاريخي» بودن اگزيستانسياليسم است به اين معني كه روي پژوهش و بررسي عقايد پيشينيان خط بطلان مي كشند وآن را كاري عبه عبث مي شمارند. هر چند اين ويژگي مختص آن ها نيست و در فلسفه ي مدرن بسيار خواهان پيدا كرده است. اين گرايش چنان در ميان اگزيستانسياليسم ها رشد كرد كه به عنوان عومه، ساربر در مقدمه ي كتاب «هستي و نيستي» خود مي گويد از خواننده مي خواهم همه ي مطالبي را كه در كتاب نقد خرد «ياللتيك» گفتم به آب بسپارد.

نكته ي ديگر دو شاخه اي بودن اگزيستانسياليسم است، يكي العادي و يكي الهي. در نگاه اول اين شكاف ممكن است از عوامل گسيست و ناپايداري به نظر برسد ولي نمي توان كتمان كرد كه گنجانيدن دو نگرش خدايي و غير خدايي در يك تفكر بي سابقه است . مي توان مطلب را اين گونه توجيه كرد كه مسئله ي اگزيستانسياليسم فر اي سؤال هاي جهان شناختني است و چون به درون نظر مي كند اساساً سؤال را در درون انسان مي جويد. حتي سارتر معتقد است نام العادي به مفهومي براي آن ها درست نيست زيرا در پي اثبات وجود نداشتن خدا نيستند بلكه صرفاً به اين مسئله نمي پردازند.

از به بحث هاي اگزيستانسياليست ها در فلسفه ي مدرن، نوع خاص ادبيات آن ها است ، اولاً نظر اكثريت آن ها بر اين بوده كه عميق تر ين راه تأثيرگذاري روي افراد با ابزار ادبيات در مقابل استدلال و منطق خشك است، بارها شده اثبات ادعايي براي شما كامل و بي نقص به نظر برسد ولي كليت آن به دل شما نشينند ، در حالي كه اگر آن را در قالب يك داستان يا يك نمايش تئاتر متوجه مي شديد، تأثيري دلي برشما مي گذاشت كه ماندگاري بيشتري هم دارد . كوتاه بگوييم كه تقريباً تمام متكلمان اگزيستانسياليسم بوده اند و نوشته هاي استدلاليشان هم اگر داشته باشد داراي نثري مبهم و دشوار ايست طوري كه (پوزيتوپست ها در مقام نقد آن ها را متهم به ديوانگي مي كنند و معتقدند هيچ آدم عاملي چنين حرف هايي نمي زند، اين ها مجانيني در ميان عقلانيد.

فلسفه ي معاصر ص 21

(ترجمه ي فارسي يكي از عبارت هاي يه گر چنين است :هيچ مي هيچد و هيچ در هيچيدن خود برهستي غالب مي آيد!)

مفهوم اگزيستانسياليسم:

اتفاقي كه افتاد از اين قرار بود، در تاريخ دو قرن پيش از كيم كگور كانب بسيار از خرد گفته بود، مفهوم فلسفه براي ايجاد ساختار به تدريج در اذهان جا گرفت و نهايتاً تعبيري كه هگل از تاريخ و «جبر» ديالتيك كرد، نياز به نگرشي جديد را پيش بيني كرد؛ در واقع از فلسفه ي هگل مي توان به يك فلسفه ي باز «ياد آور شد چرا كه تزاو نياز به آتني تز براي تكامل داشت (گويا خود به عدم قطعيت خود رأي داده بود!) اين تز مخالف را كيرلگور پيشنهاد داد و نامي را كه تسال ها بود به فراموشي سپرده شده بود وارد نظام فلسفي كرد :انسان .

به قولي،زمانه متوجه شده بود كه كافي كه از روش ها و ساختارها ايجاد كرده يك چاشني، يك ادويه، كم دارد و آن ادويه چيزي نبود جز اينكه تمام اين عقلانيت ها براي موجودي غير عقلاني تعريف شده، انسان عقلاني نيست!

پس بايد گريزي دوباره زده مي شد از انسان كلي (ياجامعه) به شخص انسان و سقراط هزاران سال قبل گفته بود:«خودت را بشناس» و كيركگور به همين سبب كه مريد سقراط بود پدر اگزيستانسياليسم ناميده شد. اين لقب پدري الحق برازنده سقراط بود.

اگزيستانسياليسم همانطور كه از نامش پيداست، تفكري است كه به وجود نسبت به ماهيت تقدم مي دهد و با اين پيش فرض، سلسله وار به نتايج بعدي اش رهنمون مي شود.

ابتدا جلو زدن وجود از ماهيت، انسان را از اشياء ديگر متمايز مي كند. به طور مثال زماني كه مي خواهيم شناختي از قند به دست آوريم آن را در گروه خوراكي ها بررسي مي كنيم و مي گوييم شيرين است، سپس آن را در گروه چهار گوش ها قرار مي دهيم و مي گوييم مكعب است. اين گونه ي نسبتي شناخت ما را از فرديت وجودي شي دور مي كند. ياسپرس معتقد بود كه طريقه ي بالا در علوم تجربي و رياضي جوابگر است منتها در شناخت آدمي، چون فطرت يا ذات واحدي كه در همگان مشترك باشد وجود ندارد، نهايتاً نمي توانيم حتي دو نفر را در يك گروه قرار دهيم در حاليكه تمام حبه هاي قند يك اندازه را مي توانيم هم گروه كنيم )

«به تعبير او مثل اين است كه كسي نخواهد طرز تنفس را در انسان بفهمد ،آن وقت بيايد آن فرد را شرحه شرحه كند، به محض اينكه تكه تكه كرد همان چيزي كه مي خواهد بتواند از دست مي رود.

شما در شناخت انسان به محض اينكه گفتيد «فرد بشر واحدي است و يكي از افراد انسان است» در واقع او را از دست داده ايد و هر چه شناسايي كنيد، وجه يا وجوهي از او را مي شناسيد نه كلّ او را. به تعبير وايتهد، گرفتار مغالمه ي كند و وجه شده ايد: شما مي خواستيد كل موجود را بشناسيد اما وجه يا وجوهي از آن را شناختيد.» تاريخ فلسفه ي عرب ص 33

با اين ديد مي توان عبارت مشهور« بشر هيچ نيست » را تفسير كرد. بدين سبب كه ابتدا وجود مي يابد متوجه وجود مي شود، در جهان سبز بر مي كشد و سپس خود را مي شناساند، يعني تعريفي از خود به دست مي دهد پس تا دست به عملي نزده، نمي توان صفتي به او داد، نه خوب است، نه به ، هيچ است. » ( اگزيستانسياليسم و اصالت بشر ص 28)

اگزيستانسياليسم العادي چنان در طلب خوار كردن ماهيت در جوار وجود است كه ايده ي فطرت و ذات انسان را به كلي سركوب مي كند ، چرا كه ماهيت هر شيئي را سازنده ي آن در ذهن مي پروراند، يعني ماهيت ارّه از ظرف نجّار به آن داده مي شود كه همان بريدن است . اما انسان واجب الوجودي ندارد تا او را در دهن بپروراند پس بشر عاري از چيزي به نام طبيعت بشري (طبيعت كلي بشري)است.

پس اكنون مي توان علّت انتساب «اصالت بشر» به اگزيستانسياليسم را درك كرد . بشري كه ابتدا هيچ است پس از ظهور در عالم ، مفهومي مي شود كه از خويشتن عرضه مي دارد:« بشر هيچ نيست مگر آنچه از خود مي سازد» اين اصل اول اگزيستانسياليسم است و سارتر از آن به درون گرايي تعبير مي كند پس بديهي است كه مفهوم اين درون گرايي با جمعي نبودن و محصور كردن آدمي در فرديت خود متفاوت است . سوئركتيويسم يا درون گرايي دقيقا معادل جمله ي بالا است و مي گويد ريشه ي آفرينش در خويش است نه در جهان خارج (سوبركتيوتيسم = اصالت «سوژه ي = اصالت صاحب «من» = اصالت بشر) در ادامه به معنايي از «طرح» (projet) مي رسيم. انسان با «طرح » يكي است و اين بدان معني است كه او موجودي است كه به سوي آينده اي جهش دارد و از آن گاه است . انسان خود طرح است و خودش را در آينده اش مي افكند. اين حركتي كه از ايده ي محض (خواستن) به انجام عمل (تحقيق خواسته ها ) از ظرف انسان اتفاق مي افتد، نقش كليه ي اي در جواب به منتقدان دارد. اگزيستانسياليسم مكتبي منفعل نيست و آن گونه كه باب شده مربوط به انسان هاي افسرده و نا اميد نيست بلكه صراحتاً بشر را وادار به فعاليت مي كند و بار مسئوليت ناشي از وجودش را به دوشش مي افكند كه فكر نكند هم عملي بدون پشتوانه ي تفكر و تعمق در آن عمل آزاد است . زيرا اين مسئوليت به تعبيري مسئوليت نسبت به تمام افراد بشر است.

شايد به نظر برسد عبارت بالا از «درون گرايي » تجاوز مي كند ولي معناي كه از درون گرايي بيشتر مدّ نظر اگزيستانسياليست ها است، اين است كه «تجاوز از درون گرايي در حد بشر نيست» (اين جمله نبايد باعث سوء تفاهم شود تا در مكاني مناسب تر درباره ي آن بحث كنيم)

پس به اين جا رسيديم كه بشر از خود طرحي مي افكند و نسبت به آن مسئوليت دارد يعني نسبت به انتخاب طرح خود مسئول است.(مسئوليت به اين معني كه بايد تمام عواقب عملش را خود به عهده بگيرد و آن را واگذار به جامعه و محيط نكند)در عين حال وقتي شما به طور مثال انتخاب مي كنيد كه به راهپيمايي برويد يا دروغ بگوييد، خواستار اين هستيد كه همه ي آدميان از انتخاب شما پيروي كنند، چون اساساً معياري براي ارزش گذاري وجود ندارد، آن چه انتخاب مي كنيم ديدگاه ما را نسبت به يك عمل مشخص مي كند (معني مسئوليت عام در اين مثال به راحتي درك مي شود دروغ گفتن در لغتننامه ي اگزيستانسياليسم به اين معني است كه دروغ گفتن خوب است و همه بايد دروغگو شوند ) اين همان درگيري والتزامي (engagement)است كه از آن ياد مي شود:ما با تك تك كردار هايمان آدميان را ملتزم مي كنيم.

 

شامل ورد 31صفحه ای


مبلغ قابل پرداخت 27,000 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۸ اسفند ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 411

دیدگاه های کاربران (0)

تمامی مقاله تحقیق گزارش کار آزمایشگاه را از سایت ما دانلود کنید

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما