اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا1-1- تعريف اومانيسم :....................................................................... 7
1-2- تاريخچة اومانيسم :.................................................................... 9
1-3- اومانيسم يعني . . .................................................................... 14
1-4- اگر بخواهيم نگاهي داشته باشيم به تاريخچه اومانيسم بايد به چه دوره و شرايطي برگرديم ؟ 17
1-5- اومانيسم در غرب.................................................................... 20
1-5-1- اومانيسم در سروده هاي دانته و ميلتون..................................... 21
اومانيسم رنسانس :........................................................................... 24
اومانيسم نو :................................................................................... 27
اومانيسم سوم :................................................................................ 28
2-1- تأثيراومانيم بر دين................................................................... 29
2-2- تأثير اسلام و فرهنگ تئوكراتيك بر شكل گيري اومانيسم :................ 30
2-3- دو وجه فرهنگ اومانيسم و بيان نظريه هاي متفاوت نسبت به تعريف دين : 31
2-4- فرهنگي زميني از ديدگاه دين...................................................... 32
2-5- جوهره اصلي تفكر و فرهنگ معاصر غربي.................................. 33
2-6- تفاوت فرهنگ ما با فرهنگ غربي ها.......................................... 34
2-8- اومانيسم اسلامي در انديشه شريعتي............................................. 36
2-8-1 شريعتي و ماهيت پوياي انسان.................................................. 36
2-8-2- انسان ،جمعي از خدا و خاك................................................... 40
2-8-3- مقايسه ديدگاه اومانيسم غربي و اومانيسم شريعتي........................ 41
2-8-4- كاربرد انديشه شريعتي در جامعه امروز.................................... 42
2-9- اومانيسم ها و پيامبران و اولياي الهي............................................ 45
2-10- اومانيست ها چگونه وارد مباحث ديني مي شدند........................... 45
2-11- نظر اسلام درباره تفكر اومانيست.............................................. 46
2-12- اومانيسم در اسلام با اومانيسم غربي،چه تفاوتهايي دارد؟................ 48
3-1- نظريه آگوست كنت و اومانيسم.................................................... 53
3-3- نگاه انسان به خود در غرب (جامعه جديد) و در قرن وسطي............. 56
4-1- معناي فلسفي اومانيسم............................................................... 57
4-2- جريان نقد اومانيسم.................................................................. 58
4-3- اومانيسم مكتب است يا گرايش.................................................... 59
4-4- نسانگرايي و اومانيسم در ماركسيسم و پراگماتيسم و اگزيستانسياليسم... 60
4-5- آيا مي توان اومانيسم را يك مكتب فلسفي فرض كرد......................... 62
4-6- اومانيسم در قرن 19-20 و نظريه نيچه....................................... 63
4-7- تحليل انسان به خرد در غرب و فلسفه كانت................................... 64
4-8- ديدگاه سقراط افلاطون ارسطو نسبت به انسان................................ 65
4-10- مروري بر زندگي و انديشه هاي هگل........................................ 69
4-11- هگل و نظرية تجلي روح و كتاب پديدار شناسي........................... 72
4-11-1- پديد از چيست................................................................... 73
4-11-3- پديدار شناسي بر اساس فلسفه هايدگر..................................... 75
4-11-4- پديدار شناسي بر اساس تعريف هگل...................................... 75
4-11-5- هگل و نظريه او در،تجلي روح در تعالي شعور در،كتاب پديدار شناسي 76
4-11-7- هگل و تحليل و بررسي عقل در حوزه فلسفه پديدار شناسي......... 79
4-12- نگاهي به نامه هايدگر در باب اومانيسم....................................... 80
4-12-1- نظر هايدگر درباره سرچشمه اومانيسم.................................... 82
4-12-2- نظر هايدگر دربارة نسبيت بين متافيزيك و اومانيسم................... 83
4-12-3- تفكر آينده در فلسفه هايدگر................................................... 84
5-2- نظرية كارل يونگل.................................................................. 86
5-3- نظرية آلفرد آدلر...................................................................... 90
5-4- نهضت انسان گرا از ديد روانشناسان انسان گراي آمريكا.................. 91
5-5- شرح حال و بررسي عوامل مؤثر در انديشة كارل راجرز (1902-1987) 92
5-5-1- عقايد عمدة راجرز............................................................... 93
1- طبيعت انسان.............................................................................. 93
2- حدود آزادي و اختيار انسان............................................................ 94
5-6- شرح حال و بررسي عوامل مؤثر در انديشة ابراهام مزلو................. 95
5-6-1- عقبادي عمدة مزلو............................................................... 96
1- ويژگيهاي شخصيت سالم.............................................................. 96
2- انگيزش و سلسله مراتب نيازها....................................................... 97
5-7- هدف از فكر كردن چيست ؟....................................................... 99
5-9- برداشت فرويد از ماهيت انسان................................................. 100
5-10- بيگانگي و توهم از ديدگاه فرويد............................................. 103
5-11- ضمير ناخود آگاه و فرويد..................................................... 107
5-11-1- احساسات ناخود آگاه........................................................ 108
5-12- پيش درآمدي بر خود شيفتگي................................................. 112
فهرست منابع فارسي :.................................................................... 120
فهرست منابع انگليسي :.................................................................. 122
اومانيسم واژه اي است كه در طول تاريخ ، معاني گوناگوني به خود ديده است . تاريخ پيچيدة آن در دنياي غرب دامنة معاني و تعاريفش را گسترده كرده است . با وجود اين ، مي بايست ضمن تأكيد بر تكثر ، پيچيدگي و سيال بودن معاني اومانيسم ،تعريف امروزي آن را ارائه نماييم . ريشة اين واژه humble (humilis) از واژه لاتين "humus" به معناي خاك يا زمين است . از اين رو "homo" به معناي هستي زميني و "humanus" به معناي خاكي يا انسان است .[2] اين واژه در آغاز در مقابل ساير موجودات خاكي يعني حيوانات و گياهان و همچنين مرتبة ديگري از مخلوقات يعني ساكنان آسمان يا خدايان (divihnus , deusldivus) به كار مي ر فت . در اواخر دوران باستان و قرون وسطاي غرب ، محققان و روحانيان ميان "divinitas" به معني حوزه هايي از معرفت و فعاليت كه از كتاب مقدس نشأت مي گرفت و اومانيتاس (humanitas) يعني حوزه هايي كه به قضايي عملي زندگي دنيوي مربوط مي شد ، فرق گذاشتند .از آنجا كه اين حوزة دوم بخش اعظم مواد خام خود را از نوشته هاي رومي و به طور فراينده يونان باستان مي گرفت ، مترجمان و آموزگاران اين آثار كه معمولاً ايتاليايي بودند خود را "umanisti" يا «اومانيست ها » ناميدند .[3] بر اين اساس "humanity" به آن حوزه از معارف درسي اطلاق مي شد كه صنايع بيان ، منطق ، رياضيات و مطالعة آثار نويسندگان يوناني و رومي را در بر مي گرفت و«اومانيست » فردي بود كه اين مموضوعات را ترجمه يا تدريس نموده و يا امكانات تدريس آنها را فراهم مي كرد .[4]
اين تعريف از اومانيسم ، در طول زمان ثابت نماند و واژة مذكور با پذيرش معاني مختلف تعاريف ديگري را از خود بر جاي گذاشت به گونه اي كه به طور خلاصه مي توان گفت از قرن چهارم ميلادي تا امروز به صورت هاي زير تعرف شده است :
1- ادبيات باستاني (شعر ، معاني ، بيان ، اخلاق و سياست )
2- توجه به افكار ، علايق و مركزيت انسان .
3- اعتقاد به توانايي هاي وجود انسان .
4- اعتقاد به عقل ، تعقل ، متد علمي و شك به عنوان ابزارهاي مناسبي در كشف حقيقت و ساختار جامعة انساني .[5]
5- انسان سالاري يا بشر گرايي در مقابل خداسالاري .
با وجود تعاريف و معاني مختلف براي اين واژه مي توان گفت تا كنون دو معناي آن بيشتر رواج يافته است :[6]
پيشينة اومانيسم از لحاظ تاريخي به يونان باستان بر مي گردد . در يونان باستان خدايان صفات و سجاياي انساني و حتي صورت انساني داشتند . اندام انساني مهمترين مسئلة هنر مجسمه ساي و نقاشي به حساب مي آمد . توجه به انسان در يونان باستان به حد اعلاي خود رسيده و حتي در انديشة سوفسطائيان انسان مقياس همه چيز بود . به طور كلي بسياري ، تاريخ فرهنگ يوناي را تاريخ وقوف به ارزش و حيثيت انسان و استقلال فرد مي داند . با زوال استقلال يونان ، فرهنگي يوناني به صورت رنگ باخته به روم منتقل گرديد . هرچند دموكراسي و آزادي فردي مطابق نمونة يوناني در روم به طور اساسي پا نگرفت ولي اين طرز تفكر اثر خود را بر جاي گذاشت .[7]
پس از ظهور مسيحيت و رسمي شدن آن در امپراتوري روم با فرمان كنستانتين و در نهايت حاكميت و اشاعة مسيحيت در روم و ساير نقاط اروپا ، فرهنگ مسيحي ، به تدريج بر كشورهاي غربي مسلط شد . مسيحيان پس از اتحاد با دولت و برقراري تئوكراسي كليسايي از پايان قرن يازدهم تا آغاز قرن سيزدهم ، قدرت دنيوي را تابع قدرت روحاني خود كردند و فرهنگ خود را بر فرهنگ اومانيستي متأثر از يونان چيره ساختند . ارباب كليسا به دنبال اين حاكميت سياسي و فرهنگي و باافزايش فشار و اختناق ، مقام و منزلت و حيثيت انسان را تنزل داده ، خرد نمودند و به نام مذهب مسيح ، آزادي و اختيار انسان ها را از آنان سلب نمودند .
اين گرايش افراطي در زير پا گذاشتن كرامت انساني ، به دنبال خود واكنش شديدي را در جهت توجه به «انسان» پديد آورد . خصوصيات انحرافي اين محيط فرهنگي كه زمينه ساز اومانيسم شد به قرار زير بود : [8]
1-انسان موجودي گناهكار و شروربا لذات تلقي مي شد .
2- توانايي و اختيار انسان ناديده گرفته شده بود .
3- آدمي قدرت و لياقت ارتباط بدون واسطه با خدا را نداشت و نيازمند واسطه گري قديسين و ارباب كليسا بود .
4- با تفسير انحرافي ، دين به منزلة عامل سكون و ركود معرفي شده بود .
5- از طرف ارباب كليسا علم وعقل انساني در مغايرت با دين معرفي مي شد و كار علمي ، دخالت شيطاني در امور عالم و منافي عبوديت تلقي مي گرديد .
6- دين و دنيا ، لذائذ رو حاني و جسماني ، آن جهان و اين جهان ، ماوراي طبيعت و طبيعت ، دو قطب مخالف يكديگر و دو مفهوم متباين تلقي مي شدند ، كه هيچ نقطة اشتراكي با يكديگر نداشتند .
7- بيشترين تأكيد بر صفت غضب خداوند بود و عفو و رحمت الهي كمتر مورد توجه قرار مي گرفت .
8- صاحبان قدرت كليسايي مردم را تحت فشار و اختناق قرارداده بودند و به تفتيش عقايد آنها مي پرداختند ، به عبارت ديگر ، چه از لحاظ رفتاري و چه از لحاظ فكري ، آزادي از مردم سلب شده بود .
9- ارباب كليسا كه داعية ارتباط خاص با خدا داشتند و مردم را به امور معنوي و روحاني فرا مي خواندند ، خود به جاه طلبي ، رياكاري و ظلم و بي عدالتي مبتلا شده بودند .
10- ارباب كليسا نه تنها ادعاي مالكيت آسمان ، بخش گناهان و فروش اراضي بهشت را داشتند ، بلكه كسب جاه و مقام دنيوي نيز نيازمند انتساب به آنان بود .
استمرار اين جريان باعث گرديد تا درايتاليا گرايش آشكار به ضديت با فر هنگ حاكم صورت پذيرد و در جهت مقابله با آنان ، بازگشت به فرهنگ باستان كه در لايه هاي زيرين اجتماع وجودداشت ،احيا گردد . ا ين فرهنگ با ستاني كه خود يك فرهنگ وارداتي از يونان قديم بود .روشنفكران ومعترضان را به مبدأ و منشأ خود هدايت مي كرد .
بر اين اساس ، جنبش اومانيستي نمودي از شورش و اعتراض روشنفكران ايتاليي نسبت به حكومت جابرانة امپراطوي ، ارباب كليسا و فئودال ها بود . اين نهضت كه در جنوب ايتاليا شكل گرفته بود در قرون چهارده تا شانزدهم ميلادي سراسر ايتاليا و پس از آن آلمان ، فرانسه ، اسپانيا و انگلستان را فرا گرفت و تجديد حيات فرهنگي يا رنسانس را به دنبال خود داشت . جنبش روشنفكري مسلط در رنسانس ، اومانيسم بود .
اومانيست ها در صدد بودند تا فرهنگ و حياتي را كه انسان در عصر كلاسيك يا قديم دارا بود و در قرون وسطاي مسيحي از دست داده بود، بار ديگر زنده نمايند . آنان بر اين عقيده تأكيد مي كردند كه مردم موجوداتي عاقل اند .[9]
راه زنده كردن فرهنگ اومانيستي قديم ، همانا زنده كردن ادبيات كلاسيك يونان و روم قديم بود . آنان مي خواستند تا روح آزادي و خودمختاري كه انسان در قرون وسطا از دست داده بود ، دوباره به او باز گردد . نتيجة چنين اقدامي ، استقلال فرد انساني و بيرون آمدن از قيموميت كليسا و امپراتور بود . اومانيست ها ، فلسفة اسكولاستيك را تفكراتي انتزاعي دانسته ، معتقد بودند كه بر تجربه متكي نيست و نيازهاي جامعه را برآورده نمي كند .[10]
اومانيست ها كه به دنبال آزداي خرد و مخالفت با رياضت هاي ديني برآمده بودند ، در پي آن بودند تا لذائذ مربوط به طبيعت جسماني را در مقابل توجه افراطي به جنبة روحاني (در نظام كليسايي) مطرح سازند و حتي آن لذائذ را هدف نهايي فعاليت هاي بشري تلقي نموده ، اصولاً نقش زهد و پرهيزگاري را عمل منفي در كسب لذت و سود بر مي شمردند .[11]
بدين سان بر ا ختيار و آزادي انسان تأكيد شد و دين مورد اعتراض قرار گرفت . همچنين از خدا و امور الهي غفلت شده و به امور انساني و نيز نسبت به زيبايي ها و لذائذ فراموش شدة جسماني ، تمايل شديدي ايجاد شد . هنر به صورتي مادي، جسماني و اين جهاني ترويج شده ، معنويت و روحانيت از اين حوزه رخت بربست ودر هنر (مجسمه سازي و نقاشي) به تحسين تن عريان (زن و مرد ) پرداختند .
همچنين عالم غيب به فراموشي سپرده شده ، ماديگري اساس كار قرار گرفت . دين به عنوان ابزاي براي خدمت به خواسته هاي انساني درآمد و در نهايت با تلقي جدايي دين و دنيا ، دين را رها كرده و دنيا را برگزيدند . [12]
متفكران برجستة جنبش اومانيستي در اين دوره عبارتند از : پترارك ، دانته ، بوكاچيو ، لئونادرو داوينچي ، اراسموس ، برونو ، رابله ، مونتني ، كپرنيك ، شكسپير و فرانسيس بيكن .[13]
جنبش اومانيستي كه سراسر مغرب زمين را فراگرفته بود ، در اواخر قرن شانزدهم كم رنگ شد . اما تأثير خود را به عنوان يك مكتب فكري يا روش نوين در جامعة غربي بر جريان هاي فكري بر جاي گذاشت . به گونه اي كه بسياري از روشنفكران عصر رنسانس و حتي برخي از نيروهاي مذهبي از آن متأثر بودند .
در قرن هاي هفدهم و هجدهم يعني در عصر روشنگري تأثير انديشه هاي اومانيستي بر افكار و آثار اين دوره كاملاً آشكار است . ادبا ، فلاسفه و دانشمنداني چون ولتر ، منتسكيو ، ديدرو ، داالامبر ، لاك ، هيوم ، كندرسه و . . . بر اين اعتقاد بودند كه مسئلة اساسي و محوري وجود آدمي ، سروسامان يافتن زندگي فردي و اجتماعي او ، طبق موازين عقلي است ، نه كشف ارادة خداوند در مورد اين موجود خاكي . هدف انسان به عشق و ستايش خداوند است و نه بهشت موعود ، بلكه تحقق بخشيدن به طر ح هاي انساني متناسب با اين جهان ، كه از سوي عقل ارائه مي شود . [14]
بر اين اساس ، اومانيسم در قرن هجدهم ، جان تازه اي گرفت و همچون روحي به كالبد موضوعات مختلف از جمله دين ، اخلاق ، سياست ، حقوق ، اقتصاد ، فلسفه ، تعليم و تريبت و . . . دميده شد .
به دنبال تأثير بينش انسان محوري و غلبة آن بر بينش دين مسيحي ، در قرن نوزدهم ،اگوست كنت متفكر فرانسوي ، درصدد اختراع ، دين جديدي به نام «دين يا مذهب انسانيت » برآمد و «پرستش انسان » را مورد توجه قرا رداد . اساس اين مذهب ، انكار آيين و حياني و نفي خدا بود .[15]
انديشة اومانيستي علاوه بر اينكه موضوعات مختلف زندگي اجتماعي و ابعاد آن را تحت تأثير خود قرار داد ، دين مسيحيت و مكاتبي همچون سوسياليسم ، ماركسيسم ، ليبراليسم و اگزيستانسياليسم و نظاير آنها را نيز تحت تأثير جدي قرار داد .
روند تأثير گذاري انديشة اومانيستي در قرن بيستم و تاكنون همچنان تداوم يافته است و هرچند به طور وضوح نامي از اومانيسم در برخي مكاتب و انديشه ها وافكار متفكران برده نشد ه ، اما در لايه هاي زيرين بسياري از آنان نفوذ كره است . بنابراين موضوع اومانيسم همچنان امروز نيز زنده است و از آنجا كه جهت گيري اصلي آن مقابله با حكومت ديني و نظام خداسالاري است . امروزه به تقابل و چالش با نظام مقدس جمهوري ا سلامي ايران برآمده است .
كلمة اومانيسم ريشة يوناني داشته و از ريشه امانيتاس يوناني گرفته شده است و خود اين جريان هم در يونان ريشه دارد . مي توان گفت كه زادگاه و مولدش يونان است . چون در يو نان ، تعليماتي كه متكي به ارزش انسان بود ، به بشر داده مي شد . فلسفه ، هنر ، علم ، حتي بدن و اعضاي بدن انسان ، اين ها به روي ارزش انسان تكيه مي كرد . به همين جهت به مسألة دموكراسي و ليبلراليسم در آن جا اهميت داده مي شد . منتها بعد از آن كه يونان استقلال خودش را از دست داد و قدرت به روم منتقل شد ، اومانيسم ، يعني تعليمات ا ومانيستي (هنوز همچون اصطاحي نبود ، آن تعليماتي كه بر انسان تكيه داشت و در يونان «پايديا» گفته مي شد ) به روم رفت ، منتها ديگر از آزادي و آزادي خوا هي و دموكراسي در روم خبري نبود و چه بسا اين بسيار كم رنگ شد تا اين كه مسيحيت ظهور كرد .
[1]- Humanism
[2]- ديويس توني، اومانيسم ؛ ترجمة عباس مخبر ،نشر مركز ، 1378 ،ص 170.
[3] - همان
[4] - همان
[5] - سليماني، معصومه، تبار شناسي اومانسيم؛ منبع : اينترنت www.eresaneh.com/persia.pl-2.
[6] - زرشناس، شهريار ، مبا ني نظري غرب مدرن؛ كتاب صبح ، 1381، ص 38.
[7] - بيات،عبدالرسول و ديگران ، فرهنگ واژه ها؛ قم : مؤسسة انديشه و فرهنگ ديني ، 1381، ص 40
[8] - صانع پور، مريم، نقدي بر مبناي معرفت شناسي اومانيستي ؛ مؤسسه فرهنگ دانش و انديشه معاصر ، 1378، ص 50-51.
[9] - See .op .cit , Encarta . humanism.
[10] Ibid
[11]- همان ، صانع پور ، ص 22.
[12] - همان ، ص 51-53.
[13] - پيشين ، علي بابائي ، ص 91.
[14] - پيشين ، بيات وهمكاران ، ص 43.
[15] - همان ، ص 48 و پيشين ، علي بابائي ، ص 91.
شامل ورد 122صفحه ای
مبلغ قابل پرداخت 38,000 تومان